loading...

آئین مستان

متن روضه شب تاسوعا حضرت عباس , متن روضه شب تاسوعا , حضرت عباس , متن روضه حضرت عباس , شب تاسوعا , روضه شب تاسوعا حضرت عباس , روضه شب تاسوعا , روضه حضرت عباس ,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1746 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3819 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 338 زمان : نظرات (0)

چشم تو دیدم و چشمِ تَرِ من ریخت به هم

حال با وضعِ سر تو،سر من ریخت به هم

نه علمدارِسپاهم،که سپاهم بودی

تا تو پاشیده شدی،لشکرِ من ریخت به هم

مادرم آمده بالای تَنِ بی دستت

از به هم ریختنت،مادرِ من ریخت به هم

قبل از آنی که تنم زیر سُم اسب رود

ازتماشای تنت،پیکرِ من ریخت به هم

صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز

حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم

بی تو ناموسِ مرا در مَلَاءِ عام برند

غیرت الله ببین، دختر من ریخت به هم

دامن کشان رفتی،دلم زیر و رو شد...

چشم حرامی با،حرم روبرو شد...

بیا برگرد خیمه، ای کَسُ کارم

منو تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید،فدایِ سرت

حسین قامتش خمید،فدایِ سرت

از غصه آب شدم

خونه خراب شدم

 

شرمنده ی تو و

طفلِ رباب شدم

مادر اومده،بالا سرم

غرق خون شده،پا تا سرم

محشری شده برابرم

ای برادرم

اگه بره سرم رو نیزه ها

فدا سر تمومِ بچه ها

پاشو برو عزیز برادرم

کسی نره به سمت خیمه ها

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3045 زمان : نظرات (0)

اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن. صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

 آقاجان! شب عموجانتِ،نمیخوای بیای؟.... دو تا دستات رو بیار بالا،قسمش بده به دستای بریده: "یا صاحب الزمان، الغوث و الامان..." این دو تا دست رو بذار رو سرت صداش بزن: یا صاحب الزمان...

 این حرف مال شب تاسوعاست. میدونید؟ می دونید از کی دست رو سر گذاشتن باب شد؟ از وقتی عباس رفت، زینب دست رو سرش گذاشت هی گفت :"وا عباسا!"...

 آدم خیلی بلا و مصیبت ببینه دست رو سر می ذاره،بلا از این بالاتر دو شب دیگه دهه ی محرم تمومِ من تو رو ندیدم. امشب به خاطر عموت یه سری به ما بزن... یا صاحب الزمان، الغوث والامان.....

ای ز ثارُاللّهت سلام بیا

ثمر یازده امام بیا

اولین آرزوی اهل البیت

آخرین رهبر قیام بیا

بیا آقا.. بیا به احترام این لباسای عزا، به احترام این گریه ها، به احترام این پرچمای مشکی بیا...

پدر حاجیان خفته به خون

پسر مسجدالحرام بیا

تا کی از دیده ات به یاد حسین

اشک ریزد به صبح و شام بیا

زخم پیشانی عمو یابد

به قیام تو التیام بیا

من و تو فقط نمی گیم بیا، میدونی کیا میگن بیا؟...

دست های بریده می گویند

ای تو را تیغ انتقام بیا

آقا بیا به خاطر ما نه. آقا بیا فقط یه کاری کن... این کار برا جدت سخته. تو کمک جدت کن، چکار کنه؟

تیر بیرون بکش ز چشم عمو

تیغ برگیر از قیام بیا

شب، شب گفتن یا صاحب الزمانِ،حالا با دل شکسته بگو: یا صاحب الزمان... باورت میشه امشب شب تاسوعاست؟ خدایا ممنونم رسیدیم به شب اباالفضل...کیا میخواستن بیان نرسیدن اجل اجازه نداد؟ الان خیلی ها مریض حالن. اصلاً باور کنید فکر نکنید که به همین راحتی یه جایی بهت دادن اومدی نشستی، حبیب بن مظاهرِ، شهیدِ تو بغلِ حسینِ. شهیدی که امام براش نامه می نویسه: "مِنَ الغَریب اِلَی الحَبیب".  مرحوم سید احمد مستنبط تو کتاب القطره میگه: اون عالم بزرگ تو عالم رویا حبیب رو دید، گفت: حبیب! تو دیگه به این مقام رسیدی. قبرت که کنار قبر حسینه. اصلا تو به مقامی رسیدی كه کسی بخواد بِره شش گوشه رو زیارت کنه دو بار تو رو زیارت میکنه. یه بار تو رفتن یه بار تو برگشتن. این چه مقامیِ تو داری؟ هنوزم آرزویی هم داری؟ هنوزم چیزی هست تو دلت باشه دلت بخواد؟ این شهید کربلا، این پیرِ عشق، هشتاد و چهار سالشه، الله اکبر. فرموده بود: دو تا آرزو دارم. آرزوی اولم اینه یه بار دیگه زنده بشم برم کربلا، یه بار دیگه جونمو فدای حسین کنم. آرزوی دومم اینه زنده شم، عمری خدا بهم بده برم تو روضه های حسین. بین این گریه کناش بشینم هی ناله بزنم...

سقای دشت کربلا، اباالفضل

دستش شده از تن جدا، اباالفضل

برم ادامه روضه رو بگم ...اون چیزی که امشب تورو می کشه...

پشت حسین بن علی تا شده واویلا

پای عدو به خیمه ها  وا شده واویلا

چه جوری زدن عمود رو به سر عباس؟ یه سوال دارم، سوال منو با ناله نه، با ضجه نه، حواست باشه، یه عبارتی هست تو مقتل کنار بدن ابالفضل ابی عبدالله یه جوری گریه کرد با همه گریه هاش فرق داشت. اصلا با همه جنازه ها و بدنهایی که اومده بود فرق داشت. نوشتند کنار بدن عباس، دلشو داری بشنوی؟ نوشتند "صَرَخَ الحُسین"... "صَرَخ" یعنی فریاد زدن....کنار بدن علی اکبر "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" کنار بدن علی اکبر بلند گریه کرد. اما دیگه کنار عباس گریه فایده نداره، داد می زد می گفت: داداش... کیا داغ برادر دیدن؟ آخ کمرم شکست داداش...

سوال من اینه. سوال منو با دادو فریادو ضجه و جزع و فزع باید جواب بدید به خدا این فریاد زدنت رو ازت میخره مادرش. اعتقادم اینه شب اباالفضل دو تا فاطمه دم درن. لال شم اگه بخوام زبان بازی کنم، یا لفاظی. نه نیازی نداری تو همه وجودت گریه است. دو تا فاطمه دم در هستند...دو تا مادراش دارن به سینه می کوبن...

آماده ای سوالم رو مطرح کنم؟ روضه ی من همین یه سواله، سوال، عباس رو تیر زدن چهار هزار نفر، یه عبارتی داره مقتل،فقط همینو بدون،از چهارهزار تیرانداز، اونم نه تیرانداز معمولی، تیراندازِ روی کنده زانو نشسته که یه تیرش خطا نمی رفت. هدف عباسِ، هدف مشک آبِ. خودش رو انداخته بود روی مشک. یکی از القاب ابالفضل، "اَبَاالقِربَه" است. یعنی پدر مشک، عین بابایی که بچه شو بغل میکنه مشکو گرفته بود تو بغلش تیر به مشک نخوره...

 از این چهارهزار تیر نمی دونم چقدر، فقط همینو بگم یه جای سالم به بدنش نبود. تیر رو تیر، بدن سوراخ سوراخ شد، یه مرتبه دید مشک آب رو زدن. سرشو آورد بالا. خدا امیدم ناامید شد. یه مرتبه دید چشمو زدن،سوالم اینه: تیر تو چشمشه، کلاه خود نداره، کلاه به سر نداره، عمامه نداره، وقتی عمود رو زد، نوشتند: با سر، با صورت افتاد رو زمین...

سوال من اینه: باصورت بیُفتی تیر چی میشه؟ تیرِ تو چشم چی شد؟ چشمو از کاسه درآورد. هی به خودش می پیچید. یه ناله بزنه، گفت: داداش بیا... "یا اَخا..."حسین...

 اینجا حسین شنید  امامِ، حاضر و ناظرِ، امام می دونه عباس تو همه عمرش یه بار نگفته داداش. چی شد یهو گفت: "اَخا" چه اتفاقی افتاد؟ نوشتند خودشو رسوند کنار شریعه. لابلای نخلا از دور دید عباس رو زمینِ، دورش حلقه زدند، این عبارت مقتله: دید هی نیزه می زنن، بدن رو پر نیزه کردن، پاهاشو قطع کردن... دستاشو قطع کردن... یه صدا زد. یه فریاد زد. دیدن حسین داره میاد فرار کردن....

 فرمود "اَینَ تَفِرُّون؟" کجا دارید فرار می کنید؟ اومد بالا سر عباس یه نگاه به عباس کرد مرحوم شوشتری تو خصائص می نویسه، میگه: هر شهیدی رو که اباعبدالله رفت بالاسرش، چهره ش برافروخته تر شد، سرخ تر شد، اما تا اومد بالا سر عباس، رنگش پرید. دست گرفت به کمرش، نشست بالا سرش، آخ کمرم شکست...یه نگاه کرد به سر، نمی دونم چجوری میتونم معنا کنم دیگه اصل حرفو زدم. عبارت میگه : سر متلاشی شد.. معنای این عبارت اینه، هر شهیدی رو که اباعبدالله میومد بالا سرش، یه دستی سر رو بر میداشت می گذاشت رو پاش، اما سر عباس رو دو دستی آروم برداشت. چیزی از این سر باقی نمونده بود. گذاشت سرو تو بغلش.....

پاشو عباس! پاشو جانِ زهرا و اُم البنین

پاشو عباس! پاشو التماسِ حرم رو ببین

هی می دید عباس داره یه کاری میکنه، پا که نداره، دست که نداره، تو عمرش جلو حسین رو زمین نخوابیده...

پاشو عباس! نکش اِنقدر بازوتُ رو زمین

هی بازوهاشو میذاشت رو زمین بلند شه. ...

پاشو بازم علم رو ، بردار از رویِ خاکا

بچه ها آب نمی خوان ، یا ساقی العطاشا

یه نگاه کرد دید از چشم سالمش داره اشک می ریزه... چشم پر خون که دیگه اثری ازش نمونده. چشم سالم. حضرت فرمود: عباسم! من بی برادر شدم تو چرا گریه می کنی؟ من کمرم شکست تو چرا گریه می کنی؟ یه ذره جون داشت آروم گفت حسین جان واسه شما گریه می کنم. چرا واسه من؟ صدا زد داداش الان شما سر منو از رو خاک برداشتید خیالم راحته تو بغل شما جون میدم ...اما یه ساعت دیگه کی میاد سر شمارو برداره؟ ابی عبدالله آرومش کرد. غصه نخور داداش. من نگرانیم چیز دیگه است. هی میخواست یه کاری کنه عباس بلند شه برگردن....

پاشو عباس! نرفته تا دشمن به سمت حرم

پاشو عباس! تا پاره نشه گوشایِ دخترم

پاشو عباس! وگرنه اسیری میره خواهرم

میخوای زینب رو ببرن اسارت پا نشو، میخوای دستاشو ببندن پا نشو...

دلت میاد بری و ، زینبم خون جگرشه

سخته با قاتل تو ، تا کوفه همسفر شه

چهار تا جمله گفت، من همین رو بگمو هر کی ناله نزده، شب تاسوعاست. چهار تا جمله کنار بدن گفت بی نظیره...اوج روضه رو می رسونه. بذار هر کی میخواد ناله بزنه امشب ناله بزنه. بذار راحت بگم. اول گفت: "اِنْكَسَرَ ظَهْرِی "معناش واضحِ یعنی کمرم شکست. مداحا معمولا همین یه جمله رو میگن. بعد فرمود "وَ انقَطَعَ رَجائی" امیدم نا امید شد. بعد فرمود: " وَقَلَّتْ حِیلَتی " یعنی دیگه صبرم از کف رفت. طاقتم طاق شد، بیچاره شدم. این آخریش منو می کشه. نمی دونم شب تاسوعا نبود محال بود بگم. می دونم همه منتظرید یه جوری ناله بزنید حق شب تاسوعا ادا بشه ،آماده ای یا نه؟ بعد فرمود و "وَ شَمَّت بی عَدُوّی". معنا کنم یا نه؟ عباس پاشو ببین روی دشمن به حسین وا شده. ببین نزدیک من دارن ناسزا میگن. ببین روشون به خیمه ها وا شده. دارن زینبتو نشون میدن....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 348 زمان : نظرات (0)

دو چشم تو مُحرم در مُحرم

پُر از اندوه و اشک و حزن و ماتم

فقط یک حرف از غم هات کافیست

زِ یادم می رود غم هایِ عالم

بُوَد ذکرِ سوارانت اباالفضل

شود لبیکِ یارانت اباالفضل

فراتِ خون شده چشمان عالم

بیا جانِ عموجانت اباالفضل

بیا تا قلبِ خسته جان بگیرد

بیا تا غصه ها پایان بگیرد

بیاور با خودت مشکِ عمو را

بیا تا کودکی عطشان نمیرد

ببین از دست رفته صبر و چاره

صدایِ مادری آید دوباره

شده لالایی اش برگرد آقا

به حقِ این گلویِ پاره پاره

بیا آرام کن چشم تری را

نگاهِ نیمه جان و پرپری را

شده چشمان مقتل حلقۀ اشک

بیا و پس بگیر انگشتری را

*فرمود در امرِ فرج... آقارو به حقِ عمه جانش زینب قسم بدین ..*

فدایِ اشکهای بی امانت

چه بارانی ست امشب آسمانت

بیا ای التیامِ رویِ نیلی

بخوان از غصه هایِ عمه جانت

اومد مقابلِ ابی عبدالله ایستاد ، صدا زد حسین جان قَدْ ضَاقَ صَدْرِی دیگه داره سینه م سنگینی می کنه .. دیگه نمی خوام زنده بمونم .. کِی نوبت عباس می شه ؟.. فقط اجازۀ میدان گرفت .. روایت نوشته ابی عبدالله بلند بلند گریه می کرد .. صدا زد اخی!  أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی .. اگه تو بری لشکرم از هم پاشیده میشه ..

 بِنَفْسِی أَنْت (چه شخصیتیِ اباالفضل .. امام زمانش میگه قربونت برم) روانه ش کرد ، همچین که اومد یکی دو گام برداره با اسب، یه وقت از خیمه ها صدای العطش بلند شد. فرمود صبر کن عباسم ، انگار بچه ها برات پیغامی دارن. یه وقت دیدن سکینه دوان دوان اومد. مشک خالی رو آورد .. عموجان میخوای بری میدان برو ، اما چند قطره آب برا علی اصغر بیار .. رباب داره دق می کنه ..

 از کجایِ روضه برات بخونم؟ رفت ، جنگِ نمایانی هم کرده .. وارد شریعه شد .. دستاشُ زیر آب آورد .. «فَذَكَّرَ عَطَش اَلْحُسَیْنَ » .. یاد لبهایِ خشک برادر افتاد .. مشکُ پر از آب کرد .. داره میاد یه نانجیبی اول دست راستشُ زد ، یه نانجیب دیگه دست چپُ قطع کرد .. مشکُ به دندان گرفته ، خودشُ رو مشک انداخته .. یا أبا القربة .. یعنی ای بابای مشک مثل بابا که خودشو رو بچه میندازه .. هنوز امید داره مشک آبُ برسونه به رباب .. یه وقت نانجیبی تیر به مشک آب ...*

ای مشک، مریز آبرویم

بر باد مده تو آرزویم‏

ای مشک، نگاه کن به بالای سرم

زهرا است نشسته آبروداری کن‏

من وعدۀ آب تو به اصغر دادم

یک جرعه برای او نگهداری کن‏

*دیگه امیدش ناامید شد، دیگه روش نمی شه برگرده .. یه لحظه حالت اباالفضل مثل روضه بعد شد که ابی عبدالله بچه رو وسط لشگر گرفته بود یه قدم میومد یه قدم رفت .. دیدن عباس داره دور خودش می گرده .. من چطور جوابِ سکینه رو بدم .. یه وقت یه نانجیبی جلو اومد چنان با عمود آهن ... بذار از اینجا روضه رو از زبون خود آقا بگم ..

 فرمود برا گریه کنام بگید هر سواری میخواد بیفته زمین ، اول دستاشُ جلو میاره صورت آسیب نبینه ... آخرین ناله شُ زد .. اَخا اَدرک اَخا! .. حالا ابی عبدالله خودشُ رسونده ..

 پشتم از غم شکست می بینی؟

این جمله رو ابی عبدالله تا گفت، تا اومد کنار بدن، دست زد به بدن گفت  «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری» تا گفت کمرم شکست ، انگار همه آماده بودن این جمله رو از حسین بشنون .. یه مرتبه همه شروع کردن هلهله کردن .. دارن دست می زنن ..*

پشتم از غم شکست می بینی؟

حرمتم خورده دست می بینی؟

زانویم تا شده ست می بینی؟

بند بندم گسست می بینی؟

 هم گریبان صبر من چاک است

هم نباشی حساب من پاک است

*روضه ابالفضلِ هر جوری روضه رو بخوای گوش بدی باید دادت درآد .. راوی میگه «الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ» یه مرتبه ابی عبدالله پیر شد کنار این بدن .. بلند بلند گریه می کرد. نباشه امشب کسی صدا حسینُ بشنوه آروم باشه .. «فَبُکی بُکاءً عالیا»... هر چی هلهله ها بیشتر می شد حسین بیشتر داد می زد ...*

عباس! از بلندی تو را به زیر انداخت

هرچه در چله داشت تیر انداخت

لشگرم را غریب گیر انداخت

بی هوا دست مستجیر انداخت

یادگار علی شکسته شدی

محض خنده به نخل بسته شدی

 طعمۀ تیرهایِ خون ریزی

دیده ام پایِ نخل می ریزی

نده زحمت به خود که برخیزی

مانده از تو به جا مگر چیزی؟

بغضِ غارتگری اسیرت کرد

زخم در هم شده حصیرت کرد

 از تو تصویر مبهمی دیدم

سر پاشیده از همی دیدم

پیکرِ نامنظمی دیدم

از قد تو فقط کمی دیدم

نه سرت قابل تماشا هست

نه کسی را دلِ تماشا هست

 ماه من فرش زیر پا شده ای

پهلوانم حجا حجا شده ای

پخش بین قبیله ها شده ای

وسط نخل ها رها شده ای

بس که خوردی جراحتِ کاری

نظم و ترتیب بر نمی داری

*یه لحظه ای ابی عبدالله اومد نگاه کرد دید یه نانجیبی اومده کنار بدن داره جوشن از تن بیرون میاره .. تا نانجیب اومد کنارِ عباس، اومد لباس از تن بیرون بکشه ، ابی عبدلله اومد .. تا حسین رو دیدن ، پا به فرار گذاشتن «أین تفرو؟» کجا فرار می کنی؟..*

سر تقسیم کردن بدنت

کار بالا گرفت روی تنت

شد دو نیم اَبروُ لبُ دهنت

زرهت رفت ، بعد پیرهنت

چکمه ها بس فشار آوردن

تیرها با تنت گره خوردن

 باز کرده سه شعبه جا در چشم

زهر خود ریخت حرمله بر چشم

منو این بین خون شناور چشم

چون تو می خواهی ای برادر، چشم

ولی این تیر رفته تو تا پر

در می آید ز پشت راحت تر

 منو هول و ولایِ بعد از تو

خیمه ها و عزایِ بعد از تو

آه از ماجرایِ بعد از تو

نقشه دارند برایِ بعد از تو

زجر خورجین به دست آماده

شمر قول سر تو را داده

 بی تو کارم تمام می گردد

داغدارت امام می گردد

خیمه بی احترام می گردد

عازم شهر شام می گردد

اضطرارم پس از تو دیدنی است

حال زارم پس از تو دیدنی است

پاشو عباس! پاشو جانِ زهرا و اُم البنین

پاشو عباس! پاشو التماسِ حرم رو ببین

پاشو عباس! نکش انقدر بازوتُ رو زمین

پاشو بازم علم رو ، بردار از رویِ خاکا

بچه ها آب نمی خوان ، یا ساقی العطاشا

تو چشمت غرق خونِ ، تو چشمِ خیمه اشکه

دلِ رباب شبیه ، خون مونده رو مشکه

یا ساقی العطاشا .. 

پاشو عباس! نرفته تا دشمن به سمت حرم

پاشو عباس! تا پاره نشه گوشایِ دخترم

پاشو عباس! وگرنه اسیری میره خواهرم

دلت میاد بری و ، زینبم خون جگرشه

سخته با قاتل تو ، تا کوفه همسفر شه

بستی چشماتُ اما ، وا شده چشم دشمن

دارن آماده میشن ، بریزن رو سر من

یا ساقی العطاشا ..

گفت داداش ، این لحظه آخر می تونم ازت یه خواهش کنم؟ دلیلِ برنگردوندنِ بدن رو از علقمه به خیمه هارو بعضیا سه جور نقل کردن....

 یکی میگن انقدر این بدن قطعه قطعه بود و چیزی ازش نمونده بود ، ابی عبدلله گفت چی از این بدن ببرم به بچه ها نشون بدم .. یه دلیلش التماس عباس بود گفت داداش من به سکینه قول دادم آب ببرم .. منو خجالت زده ش میشم بدنمو نبر .. اما قول سوم از همه مهم تره ، بعضیا نوشتن ابی عبدالله میخواست بدنُ ببره یه نانجیبی داد زد گفت آی لشکر علمدار به زمین افتاد .. اگه میخواید برید سمت خیمه ها دیگه می تونید .. (ابی عبدالله بدنِ عباسُ رها کرد شد) زود عباس گفت برو داداش .. گفت یه چیزی ازت میخوام ، بخواه قربونت برم. این خونارو از رو چشمم بگیر .. هنوز یه چشمم می بینه یه بار دیگه رویِ قشنگتُ ببینم .. خونارو با گریه ابی عبدالله پاک کرد. تازه مشکل عباس شروع شد ، تا حالا چشمش بسته بود .. یه وقت نگاه کرد دید حسین میونِ لشکر تنهایِ تنها .. داره داد می زنه .. یه عده دارن می خندن .. گفت داداش چرا داری گریه می کنی؟ (عباس داره می پرسه) چرا داری گریه می کنی اینطور؟ ببین همه وایسادن دارن تماشات می کنن .. گفت چرا گریه نکنم؟ علمدارمُ از دست دادم .. پشت و پناهمُ از دست دادم .. امید حرم رو از دست دادم .. داداشِ خوبی مثل تورو دارم از دست میدم ..

 یکی دو جا این روضه نقل شده ، یه وقت دید عباس از گوشۀ چشمش داره اشک می ریزه .. گفت تو برا چی داری گریه می کنی؟ تو که داری مهمون جدم میشی .. مادرم فاطمه اومده کنارت .. بابام علی اومده .. همه آماده ن تو رو ببرن بهشت. تو برای چی داری گریه می کنی؟ گفت داداش گریه منم برا خودش جا داره .. می بینم این لحظه آخر اومدی سر منو رو زانو گذاشتی .. به من بگو ببینم ساعتِ بعد تو گودال کی میخواد سر تورو از رو خاک برداره .. (بذار بگم بعد هر چی خواستی بگو حسین) این سوال رسول خدا بود، سوال علی بود، سوال فاطمه و امام حسن .. همه دل نگران این لحظه بودند. نه فقط ابالفضل ، اما هیچ کسی این صحنه رو ندید جز خواهرش .. زینب وقتی اومد بالا گودال ایستاد .. کسی نبود سرشُ برداره .. یه وقت زینب دستاشُ رو سر گذاشت .. والشمر جالس ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 255 زمان : نظرات (0)

به نام او هوالباقی

به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی

من از ابروت فهمیدم

که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی

ابالفضلی و عباسی

تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی

جهان دارالشفای توست

که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی

وفا ٬ غیرت ٬ ادب ٬ تنها ؛

برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی

قواعد ریخته برهم

تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی

برای کشتن مردم

خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی

برای کربلا رفتن

به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی

برو اما بیا حتماً

رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی

بیا با مَشک یا بی مَشک

رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی

عمو بیایی ها ما غریبیم...بابام دیگه هیچ کس رو نداره...

به دستت دست می شویی

ندیدم در کسی اینقدر مهجوری و مشتاقی

به کف الاَیمَن و ایسَر

دو تا دستت دو تا سروند افتادند در باغی

غم مَشک و غم اصغر

دو چندان می کند در سینه ات هر داغ را داغی

تمام دشت می گویند

أدر کأساً وناوِلها الا یا ایها الساقی

خبر پاشیده شد از هم

سپاه دشمنان با یک نفر پاشیده شد از هم

به دست یک نفر هم نه

سپاه اینچنین با یک نظر پاشیده شد از هم

دم رود آمد و آن رود

دلش با دیدن قرص قمر پاشیده شد از هم

به دورش حلقه کردند و

گُلی در کنج گلدان با تبر پاشیده شد از هم

رباب و اصغر و بابا

پس از او بینشان تیر سه پر پاشیده شد از هم

و او هم پهلویش انگار

شده چون پهلویی که پشت در پاشیده شد از هم

عمود خیمه ٬  بر فرقش

عمود آهنین افتاد و سر پاشیده شد از هم

 سادات ببخشید ، من نمیدونم شما چه قدر ارادت به عموجانتون دارید، بچه سیدا ... عباس بچه های حسین رو خیلی دوست داره....شما اگه یه روزی عموجانتون رو یادتون بره اون شما رو فراموش نمیکنه ...ما رو هم فراموش نمیکنه ....

سرش پاشیده شد اما

دل بابا برایش بیشتر پاشیده شد از هم

ام البنین فرمود: هر چی بگید به سر بچه ی من عمود آهن زدن من باورم نمیشه..از کجا این حرفا رو میارید ؟ این بچه رو من بزرگ کردم .تو صفین خبرش به من رسید کسی جرأت نمی کرد نزدیکش بشه .. حتی صفین هم ...هیچ کی حریفش نبود ...

خود امیرالمومنین که می رفت بجنگه اینا فرار می کردن .دوباره می رفت رجز میخوند .سه چهارتا دیگه می رفتن دوباره حریف فرار می کرد .مولا تا میومد میشناختنش.. فرار می کردن .صدا زد عباسشو .مولا با لباس مبدل رفت سراغ این قهرمان سپاه معاویه .اون فکر کرد یکی دیگه است...

عباسش رو آورد تو خیمه گفت: بابا !جان لباست رو با من عوض کن .چهارده سالش بود ....گفت: چشم برا چی ؟ گفت این حریف لباس منو میشناسه من میرم فرار میکنه .چهارده سالش بوده لباسش هم قد امیرالمومنین بوده....مگه این شیر بچه رو مگه میشه بهش عمود آهن زد ؟ نه حالا ما گفتیم ...ولی واقعا زدن...یه خورده فکر کرد شروع کرد گریه کردن...یعنی بچه ام دست نداشت اون موقع؟

اومد جلوی عباس ...این پا رو گذاشت رو پای ابالفضل، رو رکاب ...اسب رو نگه داشت .گفت ...عمود آهن هم دستش بود ...گفت : عباس تویی ؟

از صبح تا حالا هر چی میایم به حسین برسیم جلو راه ما سبز میشی ؟

دست نداشت .تیر مشک خورده افتاده .به قول خودش فرمود : دیر اومدی .یه زمانی اومدی که من دست در بدن ندارم .گفت تو دست نداری، من دارم .چنان عمود آهن رو بالا برد ..."عَمَدَ الحدید ...بکربلا خَسَفَ القمر..."کلاهخود تو سر فرو رفت ...بعضیا که میگن کلاهخود مونده بود ...سر متلاشی شد ...

کی میتونه منو ،از تو جدا کنه

داداش ..بالا سرِ علی اکبر تو از من دفاع کردی ...

کی میتونه منو،  از تو جدا کنه

بالا سر تو کی ، ازم دفاع کنه ؟

پاشو بریم باهم ....

پاشو بریم به خیمه ها ...داداش

 پاشو پناه من... داداش ...

پاشو تو رو خدا ...

پاشو بریم باهم... داداش

بریم به خیمه ها... داداش

پاشو پناه من... داداش

پاشو تو رو خدا ...

مشکی که با هزار زحمت رسید به آب

بیچاره طفلکِ شیرخواره ی رباب

آب به خیمه نرسید فدای سرت

پاشو برگرد خیمه کس و کارم

تو امید منی،حتّی بدون دست

پاشو یه کاری کن که کمرم شکست

ما تویِ علقمه، ولی حرم بدون من

پاشو که دشمنت... داداش

خیمه رو دوره کرد

پاشو به دادمون برس

خدا به خیر کنه ،به حال مادرا

چادرِخواهرا،خلخالِ دخترا

یه یاعلی بگو...داداش

پاشو با من بیا....داداش

تا نزده کسی... داداش

تو گوش دخترا ...

یه موقع هست میگن بچه بابا نداره بزنیدش اما اینا همه میگن دیگه عموشون نیست راحت باشید....یا صاحب الزمان ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 285 زمان : نظرات (0)

بچه های مدافع حرم زینب کبری نقل می کنن:میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیربودیم یه تعدادی ازبچه های لبنانی حزب الله لبنان هم بامابودند ، کنارخودِ بچه های سوری یکی از روستاهایی که مامستقربودیم درگیری خیلی بالا گرفت داعش نزدیک و نزدیک تر شد ،تا اینکه اونایی که میتونستن از روستافرارکردن ، رفتن فقط ضعیف هاموندن...بیچاره هاموندن...

اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟!

یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچه هافرارکردن...دختربچه ها هِی زمین میخوردن هی لباس عربی زیرپاشون گیرمی کرد...

میگه خلاصه یه تعداد پیرمرد ، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچه های کوچیکم موندن...میگه:داعش منطقمون رومحاصره کرد چندروز ازمحاصرگذشته بود...رزمنده هادونه دونه شهید میشدن بخاطرمقاومت این رزمنده ها میگفت نتونستن واردبشن صبح وشب مشغول دفاع وجنگ بودیم...میگه: چندروز گذشت؛ماتازه متوجه شدیم انقدرمشغول بودیم؛این بیچاره هایی که داخل روستا مونده بودن آبشون تموم شده بود...بچه های کوچیک گریه میکردن ، مادراشون شیرنداشتن ، پیرمرد ، پیرزنا ازحال رفته بودن...حال مریضا خوب نبود....

"و عَمَّتی زَینَب  تُمَرِّضُنی..." فقط زینب مواظب من بود...زین العابدین فرمود....

میگه :مانظامی هستیم ، نظامیا آب دارن، آذوقه دارن. مابرا رزمنده ها ذخیره کرده بودیم مشکلی نبود اما اگه میخواستیم آب وغذا روبه مردم  روستا بدیم ، دیگه براخودمون چیزی نمی موند که بتونیم باهاش بجنگیم...میگه: دوراه داشتیم : یا ما باید تشنه می جنگیدیم یا اوناتشنه جون میدادن...میگه:شب شد ، دورهم جمع شدیم به هم دیگه گفتیم ما یه عمر روضه ابوالفضل خوندیم ، یه عمر باروضه های فرات ولب تشنه سقا گریه کردیم؛اصلا همینجور گریه کردیم... ماروانتخاب کردن ...حالاماچه جوری سیراب باشیم آه وناله این زن ها وبچه ها روبشنویم؟!میگه :صبح که شدهمه آذوقه وآب همراهمون روباذکر یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل بین مردم تقسیم کردیممیگه : یه عده ازاونایی که تو جبهه بامابودن  ، می جنگیدن ، مجاهد بودن خب شیعه نبودن. سوال شد : این ابوالفضل کیه ؟! یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل...شما چیکار داریدمیکنید ؟! مردم روستا سوال کردن...میگه:ایستادیم براشون تعریف کردیم ،  یه کربلایی بود

یه کربلایی بود...از روز هفتم آب روبستن ، یه سقایی بود ، یه تشنه هایی بودن...

میگه :مجلس روضه شد خیلی از اون سوری هایی که با ما بودن اصلا شیعه نبودن اونا دلاشون ابوالفضلی شد رفتن آب وآذوقه شون روآوردن دادن مردم روستا محاصره تنگ شد ...

امشب تواین مجلس چه خبره ؟! اگه کسی بین مانشسته که آبرویی داره به اون آقای باوفا بگه ماقبولت داشتیم امشب اومدیم ، ما با امید اومدیم ...

میگه خلاصه محاصره تنگ ترشد اکثر رفقام بالب تشنه شهید شدن دیگه موقعیت موندن نبود  ... دستور اومد برگردید ، تلفات بالا بو...مامنطقه روخالی کردیم ، مجبور بودیم...اما ماکه رفتیم این داعشی ها اومدن حمله کردن ...مردها رو ، زن هارو ، بچه هارو همه روصف کردن دونه دونه سر بریدن به خاک وخون کشیدن...

حالا بریم کربلا...

من یه آقایی رو  میشناسم

راوی میگه ایستاده بود ، یه صدایی همش اذیتش میکرد"فَسَمَعَ الاطفال یُنادونَ العطش العطش "هی بچه ها فریادمیزن عمو.. آب...وقتی عباس صدای العطش بچه ها روشنید خیلی گرون تموم شد این آب خواستن

آی آماده ای یانه ؟! بیاد قدیمی ها

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم ...سقای طفلانم

داغت شکسته پشت من

ای راحت جانم... سقای طفلانم

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم سقای طفلانم

من بی برادر چون کنم ؟!

 با این سپاهِ دون ....در دامنِ هامون

 بینم تورا درابرخون

 ای ماه تابانم... سقای طفلانم

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم.‌.. سقای طفلانم

خواهم برم درخیمه گه  

ای گل تنِ پاکت... پیکرصدچاکت...

 ممکن نباشد یا اخا....

گوش بده ، گوش بده آخه اومد پیکر رو جمع کنه ، کنار علقمه عباس هنوز زنده بود...صدازد :"یا اخی ما تُرید مِنّی ؟! می خوای بامن چه کنی ؟! یه وقت منو به خیمه هانبری ؟!

ممکن نباشد یا اخا

محزون ونالانم... سقای طفلانم

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم... سقای طفلانم

برخیز وای جان برادرکن علمداری

 بنما مرا یاری

 بی تو غریب وبی معین دراین بیابانم

سقای طفلانم

بی تویقین دارم که فردا زینبِ نالان

 برناقه ی عریان...

 گردد سوار از راه کینه بایتیمانم...

سقای طفلانم...

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم... سقای طفلانم...

شد روزِ روشن پیش چشمم تیره ترازشب

چون معجر زینب

بینم تورادرموج خون

 ای دُرّغلطانم... سقای طفلانم

ای ساقی لب تشنگان

ای جان جانانم سقای طفلانم

چی شد یهو چه اتفاقی افتاد ؟! گفتم ؛ عباس یه صدا می شنید..

بعضی ازمقتل ها نوشتن:"فَسَمعَ الاطفال یَتَصارَخون العطش " یعنی بچه ها ، تشنه ها فریاد می زدن ، داد می زدن ...

" فَرَکِب فَرَسَه " سوار براسب شد ، "و اَخَذَ رُمحَهُ والقِربَه "

مجلسی نوشتهمشک روبرداشت ، نیزه روبرداشت" وقَصَدَ نحوُ الفرات " رفت سمت آب ، لشکر روشکافت تعداد زیادی رو به درک واصل کرد... "حتی دخل الماء " تا به آب رسید داخل آب شد...چه آبی بود این آب؟! چه هابه روز حرم آورد این آب ....این بندمشک راکه گرفت به روی دوش ، آب رو پر کرد...راوی میگه :"فََلمّا اَرادَ اَن یَشرَبَ غُرفة  من الماء " دست برد زیرآب ، آب رابالا آورد ... " ذَکَر عَطَشَ الحسین "

ای حسین...

یادتشنگی اما حسین وبچهاش افتاد

" فَرَمَی الماء " آب رو روی آب ریخت ...

 رود می گفت ؛ که  یک جرعه مرا می نوشد

عشق می گفت : که نشناخته ای سقا را...

با سرانگشت خودش روی تن آب نوشت

دیدی آیا لب خشک پسر مولا را...

  آب نخورد..

آب پاکی روی دست آب ریخت

 ای به قربان صفای دست او ...

 شب تاسوعاست مقتلم رومی خونم برا امام زمان میخونم ...

راوی میگه:" وَ مَلَأ  القِربَه " مشک روپرکرد" وحملها علی کِتفِه الاَیمن " روی دوش راست انداخت ... " وَ تَوَجَّه نُحوَالخَیمه " حرکت کرد چقدر امیدوار ، بچه ها منتظر...عموش رفته آب بیاره... اما یه اتفاقی افتاد ، جلو راهشو گرفتن راهشو بستن...

 دیشب من یه حرفی زدم روضه علی اکبر ...گفتم ؛ دور علی اکبر رو گرفتن...گفتم:"وَاحتَواهُ القَوم..."گفتم: دور امام حسینم لحظه های آخر جمع شدن ...اینجا راوی میگه:" وَ اَحاطوا به مِن کلِّ جانِب " دورش حلقه شدن ، " فَحارَبهم " آقا شروع کرد جنگیدن ، جنگ نمایانی کرد تا اون نامرد اومد ضربه ای زد به دست راستش" فَقَطَعها "

 افتاد دست راست ، خدایا ؛ ز پیکرم

بر دامن حسین رساند دست دیگرم ...

خدایا میخوام ، میخوام این مشک روبرسونم خیمه ...

 آقا ،،، شب تاسوعاست من امشب روضه می خونم... قرار شد برا امام زمان بخونم

مشک را روی کتف چپ انداخت ...

دستم چپم به جاست اگرنیست دست راست ...

اما هزار حیف که یک دست بی صداست  

 یه وقت ضربه ای آمد ملعون دست چپ روهم قطع کرد...

دست چپ وراستش انداختن

 از چپ واز راست بر او تاختن

اما هنوز عباس امیدش نا امیدنشده بود ،

 درمشکِ تشنه جرعه ی آبی هنوزهست

 هنوز مشک آب داره

اما به خیمه ها برسد باکدام دست ؟!

 ولی قول داده آب روباید به علی اصغر برسونه... راوی میگه: "فَحَمَل القِربَه بِاَسنانِه " به ناچار مشک رو به دندان گرفت ...

اما " فجاءو سهمٌ فَاصابَ القِربَه " تیر آمد به مشک اصابت کرد...

اینا فهمیدن باید چیکارکنن عباس از پا در بیاد....

" و اُریقَ مائهاُ " جلوی چشمهاش آب روی زمین ریخت...

 بعضی ازمقاتل نوشتن ؛ میدونی چی شد اینجا ؟! دست راست رو زدن خیالی نبود ...دست چپ روزدن خیالی نبود...مشک رو به دندان گرفت به راهش ادامه داد اماوقتی تیر به مشک خورد...راوی میگه ؛ "فَوَقَفَ العباس متحیرا..." عباس متحیر یه لحظه ایستاد...نمی دونست بایدچیکار کنه ؟! نمی دونست چه کنه ؟! آقا حیران شد... سرگردان شد ...

آب آبِ تشنگان زد آتشم خجلت از سقایی خود می کشم ...

رفیقم مریضه یا ابوالفضل

کاش از اول نام من سقا نبود یا دراین دشت بلا دریا نبود...

 اینا دیدن حالش دگرگون شد فرصت ندادن

به برادرش اباعبدالله اقتدا کرد

 "ثم جاءه سهمُ الآخَر فاصابَ صدرَه " یه تیرآمد به قلبش نشست مثله برادرش...

 یا امام زمان ....ای قطب عالم امکان" فَانقَلَبَ عن فَرَسِه " از روی اسب به زمین افتاد

  به سینه داشت تیری و..

ز اسبش تا زمین افتاد

دوباره تیربا شدت به قلب اوفرو می رفت

 ای خدا بدونِ دست کسی که تنش پر ازتیر است خداکند ز بلندی فقط زمین نخورد....برادر رو صدا کرد... عزیز دلم... برادرم بیا... امام حسین آمد  امام حسین آمد...

اربا اربا دیدن اکبر امانم را برید

 قطعه قطعه دیدن عباس جانم را گرفت ...

 امام زمان منوببخش

وقتی امام حسین اومد بالای سرش دید دست هاقطع شده ...مشک پاره شده ، تیربه سینش خورده...

بعضیامیگن تیربه چشمش زدن ...عمود آهن به سرش زدن ... منو ببخش یا امام زمان اگه تومقتل نمیدیدم نمیگفتم  دوتاپا کنار علقمه افتاده بود تاحسین برسه پاهاشوقطع کردن ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3459 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

گرفته خون چش برادر حسین
بال و پر حسین ، دلاور حسین
غریبیه حسین رو امشب ببین
امون میدن به شیر ام البنین
+
فرمود:من امان داشته باشم پسر فاطمه امان نداشته باشه،من یه مو سر حسین رو به همه ی عالم نمیدم،حسین
غریبی حسین رو امشب ببین
امون میدن به شیر ام البنین
ای وای ....
دلم گرفته که بهش امون میدن
+
اینقده خجالت کشید
دلم گرفته که بهش امون میدن
فرشته ها دارن تو خیمه جون میدن
میگن دیگه نباش کنار حسین
بری کنار تمومه کار حسین
بکش کنار تموم شه کار حسین
+
میگن عباس
میگن تو اون طرف همیشه سر به زیر
+
چ دلاوری هستی،تو فارسی ،یکه تازی،چیه فرماندهی همش دست به سینه ات ایستادی،مثه نوکرا
میگن تو اون طرف همیشه سر به زیر
تو این همه سپاه بیا بشو امیر
+
چه فایده داره کنار حسین
تو خیمه شما که قحط آبه
ولی ماها اسبامونم سیرابه
+
کیا اومدن امان نامه از آتش بگیرن از دست عباس
غضب تو چشمای برادر حسین
میگه که زندگیم فدا سر حسین
+
کجا بیام،کجا بیام
غضب تو چشمای برادر حسین
میگه که زندگیم فدا سر حسین
+
میدونی اینجا چه خبره
من اومدم براش بمیرم فردا
دامن زهرا رو بگیرم فردا
+
فردا یه امان نامه ای نشونتون بدم،فردا شد
قیامتی شده کنار علقمه
فاطمه اومده برید کنار، همه
+
برید کنار مادرم اومد،برید کنار،آره،تو روضه ی عباس فاطمه میاد
قیامتی شده کنار علقمه
فاطمه اومده برید کنار همه
+
دست ندارم جلو پات بلند شم خانمم...آب ندارم جلو پات رو زمین بپاشم خانمم،چادرت خاکی شده،من پسر ام البنینم فاطمه اومده بالای سرم
قیامتی شده  کنار علقمه
مادرم اومده برید کنار همه
+
آقا دل شورت برا چیه
الهی عباست بمیره مادر
نیزه به پهلوهات نگیره مادر
شرمندمو از شرم
+
آخ مادر اومدی
شرمندمو از شرم،خونی شده اشکم
مادر حلالم کن که پاره شد مشکم
+
این خجالتو کجا ببرم
شرمندمو از شرم،خونی شده اشکم
مادر حلالم کن که پاره شد مشکم
+
چی شده تو ک تلاشتو کردی آخه
 
کشته منو خجالت از شیر خواره
فکر طناب و خواهر آواره
کشته منو خجالت از شیر خواره
فکر طناب و بچه و گوشواره
+
مادر ...
حالا که اومدی مادر قد کمون
حسین داره میاد یکم دیگه بمون
باید ببینه من سرم رو پاته
بازهم یکی از پسرات همراته
ای وای حسین،بازهم مگه شده
بیاد ببینه من سرم رو پاته
باز هم یکی از پسرات همراته،ای مادر
 
کجا رفتی با این جمله
یه جمله روضه شد
+
یکی از پسرات همراته
یه جمله روضه شد روضه ی مو به مو
دست رو شونم بذار یه یا علی بگو
+
پاشو بریم،تو کوچه ایما
یه جمله روضه شد روضه ی مو به مو
دست رو شونم بذار یه یا علی بگو
+
آخ مادر،سادات ببخشن
رو گونه جای دست اون بی دین بود
بشکنه دستش چقدر سنگین بود
+
از این دستا زیاد شد،تا دیدن دست عباس بالای نیزه ست، اینقدر دست ها بالا رفت سه ساله دیگه چشماش جایی رو ندید
ای وای حسین

روضه شهادت حضرت عباس (ع) - گرفته خون چش برادر حسین - حاج محمود کریمی

 

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 74
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 538
  • آی پی دیروز : 610
  • بازدید امروز : 3,093
  • باردید دیروز : 4,076
  • گوگل امروز : 33
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 3,093
  • بازدید ماه : 3,093
  • بازدید سال : 1,318,126
  • بازدید کلی : 19,823,954